Monday, September 13, 2010

داستان خوانی گیلکی

دیروز جلسه داستان خوانی گیلیکی در دفتر خانه فرهنگ رشت برگزار شد.جمعی که برای اولین بار در آن حضور یافتم و در برهه ای که زبان گیلکی در حال فراموشی در نسل جوان می باشد جمعی را دیدم که با عزمی راسخ قدم در راهی نهاده اند که برای باری دیگر فرهنگ گیلانی را که بخش مهمی از آن زبانش میباشد پاس دارند و بیان کنند که انسان بدون فرهنگ اجدادیش نه تنها مدرن نمیشود بلکه تنها دچار سرگردانی تاریخی می گردد
مراسم در مکانی کوچک و با استقبال خوبی برگزار گردید وباعث شد تا عرض احترامی هم به اساتیدی که مدت مدیدی ندیده بودم انجام دهم.نقدهایی نیز از سوی میهمانان بیان شد که جای تامل و مباحثه بیشتر را از سوی بانیان مراسم می طلبد

Tuesday, August 17, 2010

وبلاگ قبل بنده هک شد

وبلاگ دگردیس که تا چندی پیش متعلق به اینجانب بود جدیدا با تغییر پسورد مواجه شده است بدین جهت لازم میدانم بیان کنم که زین پس این وبلاگ مربوط به بنده نمیباشد و نوشته های موجود در این وبلاگ از دست من خارج بوده است
www.soheilsojoodi.blogfa.com


Wednesday, August 11, 2010

خسوف روشنگری

کتاب خسوف خرد اثری از ماکس هورکهایمر مسئول انستیتو تحقیقات اجتماعی فرانکفورت که به سال1946 و پس از سپری شدن دو سال از سخنرانی های وی در دانشگاه کلمبیا به چاپ رسید که مشتمل برپنج سخنرانی وسایل و اهداف،اکسیرهای ناسازگار،عصیان طبیعت،ظهور و افول فرد ومفهوم فلسفه می باشد.

وی ا ین اثر را پیش از دیالکتیک روشنگری که با همکاری آدرنو نوشته بود منتشر ساخت و در پیشگفتار خسوف و خرد هم بیان داشت که نمیتوان گفت کدام یک ازاین ایدها از آن خود بوده و کدامیک در ذهن آدرنو بر افروخته شده تا از این طریق پیوستگی افکار خود را با وی نمایان سازد.

هورکهایمر در سخنرانی وسایل و اهداف که قصد بربررسی آن داریم با زبانی همه فهم پرده از تفکراتی برداشت که بزرگان مکتب فرانکفورت سالهای پیاپی حتی پس از وی نیز در راه جدلهای بسیار نمودند و وی قصد بر آن داشت تا به ریشه یابی خرد ذهنی و خرد عینی از ابتدا پرداخته و با سیر در تحولات انان انحرافات وارده به خرد را بازگو نماید انحرافاتی که سرانجام آن نابودی خرد انتقادی در روزگار کنونی می باشد.

ریشه تفاوت این برداشتها در خرد را میتوان از تفسیر این دو رویکرد در ماهیت وجودی خرد دانست که معتقدان به خرد عینی ریشه آن را در آموزه های طبیعت دانسته درحالی که معتقدان به خرد ذهنی خرد را توانایی درون ذهنی می پنداشتند و از دیدشان عامل خرد اصیل را تنها در سوژه میتوان جست و هیچ هدفی را به ذات معقول نپنداشته اند که ریشه در دوره لوگوس و ریشیو داشته است ثمره برداشت خرد ذهنی آن بود که هیچ واقعیتی به خودی خود معقول نمی باشد.افول خرد از حالت عینی به ذهنی در مناسبات فلسفی سبب گشت تا خرد تنها به یک توانایی ذهنی برای هماهنگی امور تنزل یابد و در مقابل خرد به معنای راهنمای رفتار انسان که خود بر آمده از تعاریف پیشگامان تمدن بورژا بود قرار گیرد.

هورکهایمر با مثالی در پی روشن سازی مباحث فوق بیان میدارد که امروزه هنگامی که به دادگاه راهنمایی و رانندگی برای تخلفتان فراخوانده میشوید منظور سوالات قاضی آن نیست که آیا رانندگیتان معقول بوده است،بلکه صرفا مبتنی برتناسب رفتار شما در قالب معیارهای که پذیرش عام دارند میباشد و به معنای یکدنده نبودن و همنوایی با واقعیت همانگونه که هست می باشد و این خود نشانگر آنست که کار اصلی علم از نظر خرد درون ذهنی سازماندهی،طبقه بندی و محاسبه می باشد و این در مقابل برداشتیست که حقیقت را عینی دیده و در برابر مضامینی همچون دین اعتقاد به موضعگیری قاطعانه مثبت یا منفی دارد.

با نگاهی ژرفتر به این مباحث در قرن 16 جدایی خرد از دین خود بیانگر گامی بلند در راستای سست شدن سویه های عینی خرد میباشد که با توجه به تمام توصیفات در قرن 17 نیز خرد جنبه عینی به خود داشته اما از عصر رنسانس به بعد انسان به جای انکه اهداف و ارزش غایی را در دامن مراجع اقتدار بجوید خود دست به ایجاد آموزه های فراگیر ساخته و پرداخته خویش زده است و در این برهه بود که اخلاق مسیحی در بستر نظام های فلسفی و سیاسی خردگرا دنیوی شد.

در این پیکار فلسفی قصد بر آن نبود که حقیقت خرد عینی نابودگردد بلکه بدین سبب بود تا پایه های عقلانی جدیدی برای آن دست و پاکند و همانطور کلیسا در پی آن بود که رسالت دینی را برای چگونگی خلق جهان به سرانجام رساند فلسفه نیز کشف ماهیت ها را در توانایی و حق ذهنی از نگاه خود جست.

سر انجام این ستیز دوسویه ایجاد حریمی در کنار یکدیگر و با مدارا برای دستیازی به زندگی خردمندانه قلمداد شد.از دید هورکهایمر یورش فلاسفه روشنگر با نام خرد بر دین باعث نابودی کلیسا نشد بلکه در واقع متافیزیک و ماهیت عینی خرد را که اصول راهنمای بشر تلقی میشده را به خاک نشانده و بیان میدارد برکلی در تناقض نسبی نظریه اش به چاره ای مفاهیم عام نظیر ذهن،روح و علت دست یافت و هیوم ، پدر اثبات گرایی، همه را تخریب کرد.

در قرن 18 انقلابهای فرانسه وامریکا سبب پیدایش مفهوم کلیدی ملت شد تا در تاریخ پس از آن نیروی ابرفردی جایگاهی جدید در حیات انسانی یابد و خودنمایی کند.ایده علایق شخصی که امروزه نیز در دیدگاه لیبرالیسم جایگاه خاصی دارد در عصر صنعتی بر دیگر نیروهایی که تا پیش از آن برای عملکرد جامعه ضروری بود فائق آمده و پس از حاشیه راندن آنها، ایده اجتماع ملی را که برای خود جایگاهی داشت به جایی رساند تا تنها با سرکوب دوام یابد و این خود یکی از دلایل گرایش لیبرالیسم به فاشیسم پنداشته می شود.

در پی این روندهای طی شده خردی که قرار بود سازگار با ایده عدالت،مساوات،شادی،دموکراسی و مالکیت باشد در حال تبدیل شدن به امری بوده که زمینه حاکمیت زور در سپهر سیاست را ایجاد می نماید و اندیشیدن تا حد فرایندی صنعتی فروکاسته و اندیشیدن تبدیل به مهمترین عنصر تولید شده است.امری که خرد را بدل به خرد ابزاری میکند و از دید متفکران مکتب فرانکفورت اگر خرد مادی و کور شود تبدیل بتواره می شود در نتیجه باید امور را بدون شیوه ای اندیشمندانه، بی چون و چرا پذیرفت و آزادی ،برابری،شادی ومقولاتی از این دست که گمان می رفت ریشه در خرد دارند بنیادهای فکری خود را از دست دهند و تنها یک مرجع اقتدار است و آنهم علم که نمود این امر را در مجلس قانونگذاری آمریکا سال 1787 که دیکسینون بیان می دارد:((تجربه باید تنها راهنمای ما باشد،خرد قادر است ما را گمراه کند)) پی گیری نمود.

هورکهایمر در سخنرانی وسایل و هدف با ریشه یابی نا انسانی کردن تفکر، رگه های آن را در اصل جدایی ناپذیر دموکراسی یعنی اصل اکثریت می یابد،اصلی که وی نیز آنرا جانشین خرد عینی نمی داند و آنرا باعث بهبود و کارآمد شدن خرد عینی می پندارد اما با پیش فرض آنکه (( هر انسان به بهترین وجه از منافع خود آگاه است)) دچار جدال است.بحثی که امروزه نیز از سوی خردگرایان ذهنی کماکان مطرح میگردد.اصل اکثریت امروزه سراسر تابع علایق مردم است که در نهایت چیزی جز برایند نیروهای اقتصادی خودآگاه یا کور نیست که این علایق براساس صنعت فرهنگ و ایجاد شی ء وارگی از مسیر خرد انتقادی خارج و تنها بعد خرد ابزاری آن تقویت می گردد.

هورکهایمر اکثریت را در این جوامع یک خدای تازه دانسته تا هر آنچه با آن همصدا نیست را ریشه کن کند البته در واقع امروزه که حدود نیم قرن از سخنان وی میگذرد با ایجاد ابزار و راهکارهای جدید امر متصور نویسنده تا این حد شاید حاد نباشد و لی شایان ذکر است که در پی مبارزات چنین متفکرانی بوده که امروزه جایگاه اصل اکثریت به صورتی منطقی تر نمود پیدا کرده است البته وی معتقد بود که پیشگامان اندیشه مدرن هیچگاه اندیشه مدرن خیر را از قانون بر نگرفتند بلکه کوشیدند قانون و خیر را آشتی دهند اما امروزه کسانی این آموزه ها را می پرورانند که فاقد بنیان های فلسفی لازمند وی بارها در آثارش بیان داشت که ریشه بسیاری امور در سنت و طبیعت می باشد منجمله باغبانی که ریشه اش به دوران باستان باز میگردد یا حتی کرامت انسانی که آن نیز ریشه ای باستانی دارد.

هورکهایمر هر چند در دیگر آثار وسخنرانی های خود نیز خرد ذهنی گرایان را به باد نقد گرفت اما در برهه های مختلف به خرد گرایان عینی نیز نقد وارد میکرد و روش آنان را در پاره ای مواقع درست نمیدانست. یکی دیگر ازنقدهای وی به تومیست ها بود که بر آمده از تفکر توماس آکویناس در قرن 12 بودند که تاکنون نیز جریانشان موجوداست. وی با همسوکردن ایدئولوژی کهنه با اهداف مدرن که توسط انان صورت می پذیرفت که سرانجام با بلاهت آخرین باقیمانده پراکنده ایمان اصیل و متعهد را به تند باد تباهی سپردند مخالفت ورزید ولی نه از نوع مخالفت اثبات گرایان که نقدشان آن بود که چرا از اسلوب غیر عقلانی برای اثبات بنیان خود اقدام نموده اند

اما پرسش اصلی از اثبات گرایان این است که چگونه می توان حقیقت و علم صحیح را تایین کرد در حالی که این تایین خود نیازمند روشهای دستیابی به حقیقت علمی است، یعنی وقتی از اثبات گرایان بپرسید که چرا مشاهده ضامن حقیقت است آنان دوباره به مشاهده روی می آورند.

بحث در باب نقد مدرنیته دیر زمانیست که در جریان است و از سوی دو نحله فکری مکتب فرانکفورت و پست مدرنیستها از بازتاب بیشتری برخوردار است. نقد پست مردنیست نیست مانند مکتب فرانکفورت بر اساس نقد علم و جایگاهش در تعاریف فلسفی عقل مدرن استوار است هرچند نقد پست مدرنیست نقدی از بیرون بر این جریان است اما متفکران فرانکفورت معتقدند که نادیده گرفتن عقل انتقادی و تحت تاثیر قرار دادن مردم از طریق ایجاد دگرباشی در آنها سبب گشته تا انسانها عقل را تنها هماهنگ کننده وضع موجود بدانند و بر علیه امور نامعقول زمانه خویش بپا نخیزند ولی باید دانست که این گونه نقدها از داخل جریان مدرن به آن سبب ایجاد دگرگونی سازنده در آن شده تا الگویی بهتر برای زندگی در دیگر جوامع گردد.

سرآخر هورکهایمر نظر خود را در این رویارویی دو برداشت از خرد در مقاله مفهوم فلسفه که در فصل آخر کتاب خسوف خرد می باشد میداند و نگرش خود را بدین روی بیان میدارد که رسالت فلسفه این نیست که با تعصب یکی از این دو را علیه دیگری وارد بازی کند،رسالت فلسفه فرانهادن نقدی متقابل و آشتی دادن این دو در واقعیت و در حیطه اندیشه است و دوگانگی خرد درون ذهنی و خرد عینی را تنها یک نمود ولی نمودی ضروری می داند و به واقع امروزه نیز در دنیای مردن تمامی این نقدها پابرجاست با نگرشی دموکراتیک که هدف دستیازی به زندگی در پرتوی برمبنای خردیست که باتوجه به نگرش خرد انتقادی ماهیت وجودی انسان را نیز ارج نهد.